خنـ ده دار اسـ ت بـخـ ند!!!!!
یادت هست می گفتی : اگر ترکم کنی روزی ، تمام عمر خاموشم ؟
به یادت هست می گفتی : نرو هرگز که من بی تو فراموشم؟
به یادت هست می گفتی : که هر لحظه ، شبها ، صدایت هست در گوشم ؟
کنون آن روزها رفته
، تو هم رفتی ،
اینک من شدم تنها ،
اسیر دردها ،
غمها تمام روزها ،
شبها ،
ماهها ...
شکسته در گلو بغضم ،
به یادت اشک می ریزم
به یادت ای وجودو هستی من
به یادت میمیرم
به یادت ای امید من
اکنون دور از آشیان میمیرم
به چه می خندی عزیز !؟
به چه چیز !؟
به شکست دل من... !
یا به پیروزی خویش !؟
به چه می خندی عزیز !؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد !؟
یا به افسونگریِ چشمانت...
که مرا سوخت و خاکستر کرد...!؟
"به چه می خندی تو...؟"
به دل ساده ی من می خندی !؟
که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست !؟
به جفایت که مرا زیر غرورت له کرد !؟
به چه می خندی عزیز !؟
به هم آغوشی من با غم ها
یا به ...!
خنده دار است...بخند !!!
[ شنبه 92/3/18 ] [ 7:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
عشق........
√دِلـتَـنـگـی............. حـاضِــــــــــــــــــــــــر√
√غَـم.................. حـاضِــــــــــــــــــــــــر√
√دَرد.................... حـاضِـــــــــــــــــــــــــر√
√دوری.................. حـاضِــــــــــــــــــــــــــر√
√عـشـق............ . ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟√
بُـلَـنـدتَـر مـیـخـوانَـم عـشـق ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بـاز هَـم نَـیـامَـده ..غِـیـبَـتـهـایش از حَـد مُـجـاز چَنــدیست کـه گُـذَشـتـه..اخـراجش مـیـکُـنم
بـا ایـنـکـه نـمـیـشَـوَد امـا زِنـدگـی را ادامـه مـیـدَهَـم
مَـشـق هَـر شَـبـتـان هَـمـیـن بـاشَــــــــد
جـای عِـشـق بَـرای هَـمـیـشـه خـالـی اسـت
[ یکشنبه 92/3/12 ] [ 7:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
زندگی...
[ یکشنبه 92/3/12 ] [ 7:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
حالم توپ است....
حالِ همان توپی را دارم که افتاده در خانه همسایه ای که تهدید کرده اگر بار دیگر بیافتد با کارد ،
پنجرش میکنم . . .
[ یکشنبه 92/3/12 ] [ 7:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
روزهای کودکی...!!
آن زمان ها که :
پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!
[ یکشنبه 92/3/12 ] [ 7:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
عشق واقعی وقتیــــه که...
عشق واقعی وقتیــــه که...
دختــــر به ســــادگے چشمــــاشو مے بنــــده
و اجــــازه بوسیــــدن میــــده
اما پســــر پیشونیشــــو میوبســــه...
.
.
.
کاش...
فقط یه نفر بود
[ یکشنبه 92/3/12 ] [ 7:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
خدایابیخیال..
میدانم گناه است
اما من عاشق این گناهم!
گناه هم آغوشی با تو...
خدایا بیخیال!!
ما میخواهیم با هم به جهنم تو بیاییم...
... که قسم به خودت
با عشق
جهنم تو هم بهشت می شود برای ما...
[ یکشنبه 92/3/12 ] [ 7:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
مخاطب خاص
بعضی وقتا هست که دوس داری کنارت باشه…
محکم بغلت کنه…
بذاره اشک بریزی راحت شی….
بعد آروم تو گوشت بگه: ” دیوونه من که همیشه باهاتم و با تو خواهم موند “
[ یکشنبه 92/3/12 ] [ 7:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
تـــــلافی من....
امّا...
امسال، راه رفتنش را با دیگری، زیر باران اشکهایم دیدم...
شاید باران پارسال، اشکهای شخصی دیگر بود!!!
رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودن
وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی که عشق چیست
عشق
سکــوتی است در برابر همه اینها !!!
[ دوشنبه 92/3/6 ] [ 2:25 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
مخاطب خاصـــــــــــــــــــــــــ...
مهمان ناخوانده ی قلبم…
بمان…
بمان، که ماندنت را سخت دوست دارم…
[ دوشنبه 92/3/6 ] [ 2:5 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
