از من تا تو...
از من تاتو برگ ریزان پاییز با شاخه هایی شکسته
پراز آرزوهای بر باد رفته
ازمن تا تو یک آسمان برفی، رها ،هراسان،سردرگم
بانفس های سرد بیشمار...
ازمن تا تو یک دنیا بغض خفته ،یک سبد دلتنگی ،
و چشم های خیس
ازمن تاتو پنجره ای بسته روبه دیوار ،
ساحلی بی موج ،فریادی در گلو.
ازمن تا تو شمع هایی سوخته،چشم هایی به در دوخته.
ازمن تا تو لب هایی عاری از لبخند ،
اشک هایی جاری بر گونه ،زخم هایی کاری بر جسم و دل.
ازمن تا تو پاهایی ناتوان و دست هایی منتظر
از من تا تو دردهایی در کمین و تقدیری مبهم
از من تا تو هراس های بی پایان ...
وازمن تا تو شعرهایی بی وزن
[ شنبه 92/11/5 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]