امده ام
آمدم تا ببینی چه از این دل مانده است
چه از این کشتی پهلو زده در گل مانده است
دوباره آمدم اما اینبار نه با
اشکهای شبانه ام که با
زبانی از جنس سادگی ،
دلتنگی و انتظار
با زبان ساده عشق آمدم
بعد از اینکه تمام غم نوشته ها ،
اشکهای شبانه ام
در چشم بر هم زدنی از بین رفت
توبه کردم که دیگر هرگز ننویسم
و مدتی هم
بر سر عهدم ماندم اما چه کنم که
عاشق نوشتن هستمو البته توبه شکن و اینبار توبه کردم
دگر توبه ی بیجا نکنم
حالا آمده ام تا دوباره شروع کنم
از نو ، از اول!
و آنقدر شکست خوردن را تجربه می کنم تا
راه شکست دادن را بیاموزم
[ سه شنبه 92/11/15 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]