من همان قاصدک سر گردانم
من همان قاصدک سر گردانم
در خواب ناز بودم که
بادی سهمگین مرا بیدار کرد
و با خود به نا کجا آباد می برد
نمی دانم بازی سرنوشت برایم چه تقدیر کرده است
شاید در بوستانی خوش آب و هوا
شاید در کوهی بلند
شاید در کویری بی آب و علف
شاید در گوری سرد ، تنگ و تاریک
شاید در لانه مورچه ای
شاید در دریایی بی کران فرود آیم
شـــــاید ...
نمی دانـــم
ولی می دانم من از آن قاصدک سرگردان پریشان ترم
مرا باد سرنوشت به اینجا آورده است
تا خود را شناختم
اسیر گردباد تقدیر شدم
اما یادت باشد حرکت را به سکون ترجیح میدهم
پس ای باد آرام نگیر ...
[ سه شنبه 92/11/29 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]