عشق
لعنت بر من که بی عشق ماندم و کردم دنیایم را قفس ،هیچی برای گفتن ندارم...
عشق تو 2 قدمی من چرخ میزنه و من نمیبینمش.
حسودی میکنم به خودی که میتوانست گرگ نباشد،به خودی که عاشق باشد و در راه عشق با رغبت جان دهد. هنوز نیمه ی دیگرم را نیافته ام نفسم که بی عشق بیرون میاید،آتشم میزند.
اما از عشق هم میترسم..... وقتی نفست برای کسی بیرون میاید همیشه تمام هراست از این است که آن کس را از دست بدهی........آخ ز این دنیا من یکی آخرش از یک طرف زنجیر عشق و هوس جر میخورم و پاره میشوم........
[ پنج شنبه 93/10/4 ] [ 9:56 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]