اغاز دوست داشتن است...!
تو آرام آمدی...نرم و بی صدا...
مثل قطره های بر قلبم چکیدی...به سان برف آرام آرام در من ذوب شدی...تکه ای از وجودم شدی...
دراین سنگستان نمیدانم توراچه بنامم...
توکه آمدی آرام شدم...و چیزی در درونم زمزمه کرد:این اغاز دوست داشتن است...!
[ جمعه 93/10/12 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]