بیا با هم مثل خورشید حرف بزنیم
رسیدهام،
اما
مثل سیبی بهوقتِ افتادن!
تو اگر بهار را صدا کنی، میآید
حتا اگر دلاَش
جا مانده باشد میانِ برفها
از هر جهت که بیایی
مرا خواهی یافت.
در من هنوز میسوزد
آتشی که وقتِ رفتن افروخته بودی!
رسیدهام به تو
اما هنوز دلتنگاَم.
انگار به اشتباهْ جای طلوع
در غروبِ چشمهایت
فرود آمده باشم!
بیا با هم حرف بزنیم
مثل خورشید با گل آفتابگردان
تو بگویی وُ
من دورت بگردم!
[ یکشنبه 94/5/4 ] [ 8:25 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]