خاطره ی خیانت یه دختر بهم...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هر وقت تونستی برف رو سیاه کنی !
کلاغ را سفید کنی !
هروقت تونستی آتش را ببوسی !
تو آب نفس عمیق بکشی !
هروقت تونستی اشک سنگ رو ببینی !
شادیه غم را ببینی !
اون موقع من تو را فراموش خواهم کرد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خاطراتم:
همه بهم گفتن نمیمونه...دوستش داشتم
باهاش خاطره ها داشتم...خاطرات تلخ و شیرین...
زندگیم و براش میدادم...ولی ازم دور شد...دور...دور...دورتر.
تا دیگه ندیدمش...برگشت...خوشحالم بودم که بازم
پیشم میمونه...اشتباه کردم...برگشت که ضربه ی نهایی و بهم
بزنه!!!
کاش میدونست خیانت چه دردی داره!!!
دوست داشتم...ولی...ولی...برو به جهنم!
[ پنج شنبه 91/12/10 ] [ 8:24 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]