سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه ها

چهــ زخمـ هایـى بر دلمـــ خورد تا یاد گرفتمــــ … هیچـــ نوازشـى بى درد نیستـــــ …

کاشکی...

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم...

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...

هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره...

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...



[ دوشنبه 94/10/7 ] [ 3:39 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]

نظر

گذشته

چشمانم را که میبندم روزهایی از مقابل پلک هایم عبور میکند که هرگز فراموششان نخواهم کرد

روزهایی تلخ با کوله باری از شیرینی

روزهایی خاطره انگیز اما بی روح

روزهایی سخت اما پر از تجربه

روزهایی که تک تکشان را با هر زحمتی گذراندم

روزهایی که با بوی خوش صبحگاهی روستا اغاز و با درخشش ستارگان اسمانش به پایان می رسید

روزهای کودکی با خاطرات کوچکی از بازی ها و دعواهایش

روزهای مدرسه که با تمام زیبایی هایش بی صدا جان دوران جوانی و نوجوانیمان را گرفت

و باز هم روزها و روزها که گذراندیم و خم به ابرو نیاوردیم

اری تمامی این پستی و بلندی هارا به یاد دارم

به یاد دارم تا گاهی به یاد اورم که به یادم باشد

« از کجا امده ام امدنم بهر چه بود / به کجا می روم اخر ننمایی وطنم »



[ دوشنبه 94/10/7 ] [ 3:3 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه