سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه ها

چهــ زخمـ هایـى بر دلمـــ خورد تا یاد گرفتمــــ … هیچـــ نوازشـى بى درد نیستـــــ …

تعــهـد داشتــن

 

تعــهـد داشتــن، قــشنگــه !!
حتـــ? تعلــق داشتن !
ا?نکـه بدونــ? مـــال کســ? هستــ?
ســهـم کســ? هستــ?
و اونـــم مـــال تـــوئـــه
حـــق تـــوئــه
مهـــم ن?ــس ا?ن تعــهـد امـضــاء بشــه
تـــو ?ه کـــاغـذ پــاره !
اصـــلش جـــا? د?گــه سَنَــد خورده
تو? د?تــــــــــون …



[ پنج شنبه 92/10/12 ] [ 2:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]

نظر

خلوت

مَســآحَتِــ خَلــوَتَـــم را پُـــر کُـن...
خُــــدآ!!!
فَــرقــی نمــی کُنــد
عَمـــودی یـآ اُفُقـــی...
هَمیـن کِـه ضِلعــی اَز
چهـــآر دیــوآریَــم بـآشــی،کـآفیسـت...



[ پنج شنبه 92/10/12 ] [ 2:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]

نظر

چهار فصل

دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی گرفته است...
آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری بارانی است...
قلبم انگار به اندازه سردترین روزهای زمستانی، یخ زده است...
اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد...
چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من......!!!!



[ پنج شنبه 92/10/12 ] [ 2:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]

نظر

تن تمامیت زیبایی پیراهن نیست

تن تمامیت زیبایی پیراهن نیست

مهربانی با تن، مثل یک جامه بهم نزدیکند

و اگر میخواهیم روزهامان

همه با شبهامان

طرحی از عاطفه با هم ریزند

گاهگاهی باید

به سر سفرهء دل بنشینیم

قرص نانی بخوریم

از سر سفرهء عشق

گامهامان باید

همهء فاصله ها را امروز

کوتاه کنند

و سر انگشت تفاهم هر روز

نقب در نقب دری بگشاید

دری از عشق به باغ گل سرخ

"و بیندیشیم بر واژهء "دوستت دارم



[ شنبه 92/9/30 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]

نظر

قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند

بعد از این بگذار قلب بی‌قراری بشکند
گل نمی‌روید، چه غم گر شاخساری بشکند


باید این آیینه را برق نگاهی می‌شکست
پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند

گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه‌ام
صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند

شانه‌هایم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگی زیر پای آبشاری بشکند

کاروان غنچه‌های سرخ، روزی می‌رسد
قیمت لبهای سرخت روزگاری بش



[ شنبه 92/9/30 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]

نظر

من ندیدم

من ندیدم خوش‌تر از جادوی تو،

ای سکوت ای مادر فریادها

گم شدم در این هیاهو گم شدم،

تو کجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می‌داشتم،

زندگی پر بود از فریاد من!



[ شنبه 92/9/30 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]

نظر

مست شد...

مست شد...

خواست که ساغر شکند!
عهد شکست...
فرق پیمانه و پیمان ز کجا داند، مست...



[ سه شنبه 92/9/26 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]

نظر

در چاله عجب نیست اگر کور افتاد

دل، ماهی خسته‌ای که در تور افتاد 

در چاله عجب نیست اگر کور افتاد


 از عشق چه خیر غیر ناکامی دید؟

بر چاک چه جز وصله‌ی ناجور افتاد؟


 از اصل خودش دور شد و بالا رفت

این بود که فواره‌ی مغرور افتاد


 بسیار به غیر او دلم شد نزدیک

تا از غم عشق او کمی دور افتاد


 بسیار به صخره‌ها سرش را دریا

کوبید بیفتد از سرش شور، افتاد؟


 من با غم او از خود او دوست‌ترم

او با غم من از خود من دور افتاد!


 با اینهمه راضی‌ست نشابوری که

از چنگ مغول به چنگ تیمور افتاد 

مژگان عباسلو



[ سه شنبه 92/9/26 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]

نظر

تمام شد...

تمام شد...رفتم

نخواست که بمونم..

صدایم نکرد..

نگفت : نرو ، برگرد..

و من..رفتم!

رفتم به سوی تنهایی خویش و انتظار شنیدن صدایش

که بگوید : دوستت دارم، برگرد...



[ سه شنبه 92/9/26 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]

نظر

روزگاری که جنون رونق بازارم بود

عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من

شب هجران نکند قصد دل آزاری من

روزگاری که جنون رونق بازارم بود

تو نبودی که بیایی به خریداری من

برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان

باغبان نیز نیامد پی دلداری من....



[ سه شنبه 92/9/26 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه