هرگز اجازه ندهید کودکتان شما را بزند
گاهی والدین برای اینکه خشم فرزندشان کم شود اجازه میدهند کودک ,انهارا بزند . استدلالشان هم این است که دستان او کوچک وخشمش زیاد است ما که دردمان نمی اید بگذار او ارام شود.
یا بجای مشت زدن به سریا شکم , روی دستم بزن .....
غافل از اینکه کودک بعد از زدن والدین , احساس گناه میکند و یا احساس نگرانی از مقابله به مثل والدین پیدا می کند .
حتی اگر چنین نباشد ,پس از ان یاد میگیرد تنها راه فرونشاندن خشم کتک زدن است .
اگر مادر کودکش را بزند ,ضرر ان کمتر از وقتی است که کودک دست روی مادر یا پدر بلند کند.
والدین در این مواقع باید بگویند:نزن ,هرگز به تو اجازه نمی دهم این کار را بکنی . اگر ناراحتی با حرف زدن به من بگو.
و اگر کودک کوچکتر از ان است که متوجه شود, کافی است بگویید: نزن , زدن کار خوبی نیست .و دستهایش را بگیرید
به نقل از کتاب والدین ناسالم
تالیف :استاد مینو کساییان
[ سه شنبه 94/6/3 ] [ 7:0 عصر ] [ معصومه توانگر روستا ]
مهارت های انتخاب همسر
امّلی در نقش عقل و عشق(احساس) در ازدواج
آیا درست است که می گویند عاقلانه انتخاب کنید، عاشقانه زندگی کنید؟
این پرسش از سؤال های بسیار مهم جوانان امروز است که در پاسخ به آن باید گفت:
اوّل: نیاز به عقل و احساس، پیش از ازدواج و پس از ازدواج
ما پیش از ازدواج و پس از آن نیازمند به اندازه ای از احساس هستیم؛ همان طور که پیش از ازدواج و پس از آن به استفاده از عقل نیاز داریم. برخی فکر می کنند قبل از ازدواج فقط باید با عقل پیش رفت؛ یعنی همین اندازه که طرف مقابل، معیارهایمان را داشت، نیاز به چیز دیگری نیست و می توان ازدواج کرد؛ در حالی که احساسِ تمایل به طرف مقابل هم مساله مهمّی است که باید پیش از ازدواج باشد. وقتی شما معیارهای عاقلانه خود را در طرف مقابل یافتید، باید این احساس در شما ایجاد شود که دوست داشته باشید او همسرتان شود؛ البته در این مرحله لازم نیست انسان عاشق دل باخته شود؛ ولی باید علاقه مند به این ازدواج شده باشد.
ادامه مطلب...
[ دوشنبه 94/6/2 ] [ 7:0 عصر ] [ معصومه توانگر روستا ]
تربیت فرزند
پدر ومادر گرامی این پیام رادر تابلویی بنویسید وبه دیواربزنید تا همیشه جلوی چشممان باشد
??????????????????
یادمان باشد
ایرادگیری ? سرکوفت مداوم پدرو مادر ? سزنش وملامت ?افراط در مراقبت ?بلدنبودن تکنیک های جرات آموزی وتشویق ?
ازیک کودک بی گناه وپاک ?انسانی مردد و فاقد اعتماد به نفس و مضطرب می سازیم
??????????????????
در ادامه ... تربیت بدون فریاد
[ شنبه 94/5/31 ] [ 7:0 عصر ] [ معصومه توانگر روستا ]
یک نکته
اگر هنوز آرزوهایی دارین که برآورده نمی شه یعنی ضمیر ناخودآگاهتون شما رو لایق دریافت اون آرزو نمی دونه چون شما به حد کافی خودتون رو دوست ندارید!
اگر فکر می کنید اونقدر که باید خوشحال باشید، نیستید یا اینکه هیچ چیز خوشحالتون نمی کنه، باز به همین دلیله!
_ اگر دچار اضطراب، افسردگی، بی هدفی و بی انگیزگی هستین، اگه مدام آدم هایی سر راهتون می یان که مانع شما و آرزوهاتون هستن، برای اینه که نیمه ی تاریکتون ، شما رو بی ارزش می دونه پس آدمها و اتفاقاتی رو سر راهتون قرار می ده که یادتون بندازه شما دوست داشتنی و با ارزش نیستین!
این ها رو گفتم که بدونین بر خلاف تصور، دوست داشتن خود سخت ترین کار در تمرینات ذهنیه. معمولا" توی ریشه یابی همه ی مسایل ، آرزوها، شکست ها و ... " به عدم احترام به خود " می رسیم. ما یک عالم تمرین ذهنی انجام می دیم و موفق می شیم دیگران رو ببخشیم، و دوست بداریم اما وقتی نوبت دوست داشتن خود می شه ، توی اولین تمریناتش کم می آریم! علم روانشناسی هم میگه که درونی ترین احساس هر کس، دوست نداشتن خود اونه و احساس گناه، برای این که اونقدر که باید ، خوب نیست!صادقانه به خودتون بگین، چند بار تا حالا به خودتون گفتین :" خیلی دوستت دارم؟ چون بی نظیری! " و در مقابل اون چند بار به خودتون گفتین :"همه اش تقصیر خودمه! باز خراب کاری کردم ! و..."
پس این رو به عنوان یک قانون به خاطر بسپارین :
قانون : هر گونه عذاب ( جسمی، روحی و فکری ) به دلیل انزجار از خویشتن و احساس گناهست. دست کشیدن از این نفرت و انزجار، حتی مرض سرطان را نابود می کند." پذیرش خود" کلید دگرگونیهای مثبت است.احساس گناه، همواره جویای مجازات است و مجازات درد می آفریند.
[ پنج شنبه 94/5/29 ] [ 7:0 عصر ] [ معصومه توانگر روستا ]
دو واژه اینجا
دو واژه اینجا و اکن ریچارد وایزمن
روانشناس دانشگاه هارتفوردشایر
چرا برخی مردم بی وقفه در زندگی "شانس" می آورند درحالی که سایرین همیشه "بدشانس" هستند؟
مطالعه برای بررسی چیزی که مردم آن را "شانس" می خوانند، ده سال قبل شروع شد.
می خواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضی ها را می زند، اما سایرین از آن محروم می مانند. به عبارت دیگر چرا بعضی از مردم "خوش شانس" و عده دیگر "بدشانس" هستند؟
آگهی هایی در روزنامه های سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس می کنند خوش شانس یا بدشانس هستند خواستم با من تماس بگیرند.
صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سال های گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگی شان را زیر نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمایش های من شرکت کنند.
نتایج نشان داد که هرچند این افراد به کلی از این موضوع غافلند، کلید خوش شانسی یا بدشانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است.
برای مثال، فرصت های ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگیرید. افراد خوش شانس مرتبا با چنین فرصت هایی برخورد می کنند، درحالی که افراد بدشانس نه.
برای ادامه کلیک کنید
[ سه شنبه 94/5/27 ] [ 7:0 عصر ] [ معصومه توانگر روستا ]
زنان موفق
بسیاری از زنان بسیار موفق ،دختران پدر محسوب میشوند زیرا آنها در جستجوی کسب تایید و قدرت آن اولین الگوی مردانه هستند.
تایید و تحسین مادر آنها چندان مهم تلقی نمیشود و این پدر است که زنانگی را تعریف میکند و این تعریف ، بر جنسیت دختر، توانایی ارتباط با مردان و قابلیت او برای موفق شدن در دنیا اثر میگذارد. احساس خوب زن ازبلند پرواز بودن ،قدرت داشتن ،پول در آوردن و داشتن رابطه موفق با یک مرد از رابطه او با پدرش ناشی میشود.
روانشناسانی که روی انگیزه های افراد مطالعه میکنند دریافته اند که بسیاری از زنان موفق پدرانی داشته اند که استعداد آن ها را پرورش داده و باعث شده اند تا از کودکی احساس جذابیت و دوست داشتنی بودن کنند.
ماجوری لوزاف دانشمند علوم اجتماعی به مدت چهار سال روی زنان موفق مطالعه کرد و به این تیجه رسید که وقتی پدران با دختران خود مانند افراد جالب و شایسته احترام و تشویق رفتار میکنند آنها به زنان موفق تری بدل میشوند .
"احساس" زنانی که چنین رفتاری از جانب پدر خود میدیدند این بوده که پرورش استعدادها در آنها باعث به خطر افتادن زنانگی نمیشود. این پدران علاقه زیادی به زندگی دختران خود نشان میدادند و آنها را تشویق میکردند تا به طور فعال به زندگی حرفه ای یا علاقمندی های خود در زمینه سیاست ، ورزش یا هنر توجه نشان دهند.
زنانی که تایید و پذیرش پدر را احساس کرده اند ، اطمینان دارند که از سوی دنیا پذیرفته خواهند شد.
علاوه بر این ، آنها رابطه مثبتی با طبیعت مردانه خود برقرار میکنند. آنها یک شخصیت مذکر درونی دارند که آنها را همینطور که هستند دوست دارد. شخصیت مذکر درونی یا"آنیموس" مثبت آنها همان مردحامی و دلرحم است که به نحوی پذیرا و بدون قضاوت از تلاش های خلاق آنها حمایت خواهد کرد.
مورین مرداک/ژرفای زن بودن
[ دوشنبه 94/5/26 ] [ 7:0 عصر ] [ معصومه توانگر روستا ]
تکنیک نه گفتن به کودک
نه گفتن :
مثلا کودک 2ساله شما دارد دست و یا سر خواهر کوچکترش را فشار می دهد. شما به او می گویید نکن اما او نمی تواند دست از این کار بردارد چون نمی داند در عوضِ این کارچه بکند و چگونه محبت خود و علاقه اش برای بازی با خواهر کوچکش را نشان بدهد.
شما می توانید با گفتن یک جمله کوتاه راه جایگزین را به او نشان دهید. و به جای نکن بگویید: خواهرت رو ببوس، نازش کن. با این کار او یاد می گیرد که برای بازی با یک نوزاد می تواند چه بکند.
برای اینکه کودکان کوچکتر بتوانند خواسته شما را درک کنند بهتر است خودتان عملی به آنها نشان دهید که چه می خواهید. مثلاً وقتی کودک شما جوجه ای را می زند و در دستانش فشار می دهد می توانید به او نشان دهید که به جای این کار چگونه می تواند حیوان را آرام بدون اینکه فشارش دهد ناز و نوازش کند و به او دانه بدهد. وقتی او چندین بار ببیند شما این کار را به آرامی و بدون آزار حیوان انجام می دهید یاد می گیرد.
این را بدانید که خیلی از کارهای کودکان عمدی نیست مثلاً وقتی در ماشین، پشتی صندلی شما را با لگد فشار می دهد، قصد او آزار شما نیست بلکه بسیاری از کودکان که فعال و پر انرزی هستند نیاز دارند این انرزی خود را به طریقی خالی کنند و تکان دادن یکی از اندامها بدون توجه و قصد خاص یکی از راههای تخلیه این انرژی است.
در این موارد کافی است توجه کودک را به کاری که می کند جلب کنید تا آرام بگیرد یا اینکه راه جایگزین به او نشان دهید مثلاً به جای اینکه سرش داد بزنید: پاهاتو تکون نده می توانید به او بگویید یک مسابقه! ببینم دخترم می توانی به پاهات دایره های کوچک روی زمین بکشی طوری که پاهات به صندلی ها نخورند؟
[ یکشنبه 94/5/25 ] [ 3:31 عصر ] [ معصومه توانگر روستا ]
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا”دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
باشه.. باشه!!! میگم… چون تو خوشگلی،
صدات گرم و خواستنیه،
همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی،
با ملاحظه هستی،
بخاطر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون:
[ جمعه 94/5/23 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
درعبور از جاده ی زندگی اموختم….
ایمان را نمی شود لابلای واجبات و مستحبات اموخت
ایمان اموختنی نیست
روزی میرسد در اعماق قلبت به تمام گذشته ات به تمام اندوخته هایت شک میکنی
و تازه مینشینی برای تمام سوالهای که تازه جوانه زده اند جواب پیدا کنی و
انوقت است که معنی ایمان را میچشی ایمان به افرینش خالقت دنیایت خودت هویتت و …
و انوقت که توانستی خلق کنی یعنی ایمان اورده ای…
[ جمعه 94/5/9 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
در عبور از جاده زندگی آموختم….
اگر از پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای ،
به خاطر بیاور زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای
مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی هستی که
هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دیدی …
[ پنج شنبه 94/5/8 ] [ 6:0 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]