مرد است دیگــــــر ..
مـــــــــــــرد است دیگر ...
گاهی غیرتی میشود
گاهی تند میشود
گاهی عاشقانه میگوید..
مـــــــــــــرد است دیگر..
... غرورش آسمان و دلش دریاست...
تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد..
تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده..
تو چه میدانی تپش قلب و انتظار دیدنت چگونه است
تو چه میدانی تکیه گاه بودن و درد روزگار را به خود کشیدن برای آسایشت چگونه است
تو چه میدانی از هق هق شبانه او
که فقط خودش خبردارد و خدای خودش...
[ چهارشنبه 92/5/16 ] [ 4:5 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
من چقد بد جنسم!!!
ای وای اینم رفت...!
به درک که رفت ...!
خیلی شیک و مجلسی میریم سراغ نفر بعد...!
نه بابا دروغ گفتم! دوست دختر تعطیل! میرم سراغ درس و مشق واسه کنکور 93
[ یکشنبه 92/5/13 ] [ 6:32 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
حدودا 9 ساله بودم
[ یکشنبه 92/5/13 ] [ 6:29 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
یه غم بزرگ ! !
[ یکشنبه 92/5/13 ] [ 6:28 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
باور کنید .. خوبم !
خوبم …!
باور کنید …!
اشک ها را ریخته ام …
غصه ها را خورده ام …!
نبودن ها را شمرده ام …!
این روزها که می گذرد …
خالی ام …!
خالی ام از خشم ، دلتنگی ، نفرت …!
و حتی از عشق …!
خالی ام از احساس …
و این یعنی زندگی به سبک ساسان !!
[ یکشنبه 92/5/13 ] [ 6:27 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
یک پیاده رو ! !
یک پیاده رو تقریبا خلوت :
یک مرد ، یک زن ، یک زوج ؛ خوشبختیشان پای خودشان !
یک مرد ، یک مرد ، یک شراکت ؛ سود و ضرررش پای خودشان !
یک زن ، یک زن ، یک رفاقت ؛ معرفت و اعتمادشان پای خودشان !
و انتهای پیاده رو ...
یک من ، یک تنهایی ، یک رنج ؛ آخر و عاقبتش پای تو !
نه تو تقصیری نداشتی! باز هم پای خودم!!!
[ یکشنبه 92/5/13 ] [ 6:24 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
یا سالار کربلــــا ..
یه سوال دارم مگر ما دل نداریم ای خدا !؟
یا مگر جا تنگ بود از بهر ما در کربلا ؟؟؟
[ یکشنبه 92/5/13 ] [ 6:19 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
اِنا لِلّهِ وَ اِنا اِلَیهِ الراجــِـعوُنَ
مرگ خوش بزرگترین چیزیه که یه آدم از خدا می خواد پسرم .. دعا کن اگر روزی رو به قبله شدم زیاد بچه هامو اذیت نکنم !
و از خدا بخوا .... اگر مرگت خوش نبود ؛ حداقل یادت خوش باشه .....
آخرشم همونی شد که از خدا می خواست ! هم مرگ خوش و هم یاد خوش ....
* برای شادی روح پدر عزیز ترین دوستم یقرا فاتحه الصلوات ..
اَللّهُمَ صَلیِـــِ عَلــی مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَدٍ ...
[ یکشنبه 92/5/13 ] [ 6:17 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
فقر ؛ فقر و باز هم فقر !
تا حالا شنیده ای دختری از کوچ های دنج ظفر فاحشه شود ؟
تا حالا شنیده ای پدری که بنزش 400 میلیون است دخترش را به کاسب برای چند سوت شیشه بفروشد ؟
تا حالا شنیده ای مادری که تفریحش کلاس آشپزی فرانسویی است برود رخت شویی کند ؟
تا حالا شنیده ای دختری که گوشی موبایلش آیفون است برای مدرسه فرستادن برادرش تن فروشی کند؟
تو از فقر چه چیز دیدی ؟ میگویی برود کار کند , لعنتی آخر مگر دیپلمه میتواند با ماهی 300 هزار تومان خرج بیمار دهد؟
تو نه فقر را دیدی نه بیمار نه برادر و خواهر کوچک را
تو فکر میکنی وقتی زیر پسری میرود که به جای بوس بر لبانش اول باید آلتش را بوس کند لذت میبرد؟
حال دوباره تو بنویس اینها بهانه است !
[ یکشنبه 92/5/13 ] [ 6:13 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]
خوش آمد گویی :|
:| خوش آمد گویی لرها به رئیس جمهور جدید ....
حسن دو
حســن سه !
حسن دنده به دنده ! حسن بشقاب پرنده !
حسن همش می خنده !
[ یکشنبه 92/5/13 ] [ 6:12 عصر ] [ حمیدرضا حق رنجبر ]